شلائین
لغتنامه دهخدا
شلائین . [ ش َ ] (ترکی ، ص ، اِ) مبرم و سخت درگیرنده . (آنندراج ) (از غیاث ) :
خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است
از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست .
تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا
دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا.
|| مجازاً بمعنی عاشق . (غیاث ) (از سراج اللغة). || ناخوش . (غیاث ). || شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث ) (از سراج اللغة) (آنندراج ). || معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش . (آنندراج ). شوخ . (غیاث ). و رجوع به شلایین شود.
خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است
از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست .
صائب تبریزی (از آنندراج ).
تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا
دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| مجازاً بمعنی عاشق . (غیاث ) (از سراج اللغة). || ناخوش . (غیاث ). || شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث ) (از سراج اللغة) (آنندراج ). || معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش . (آنندراج ). شوخ . (غیاث ). و رجوع به شلایین شود.