ترجمه مقاله

شلنگ زدن

لغت‌نامه دهخدا

شلنگ زدن . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با پا زدن . لگد زدن . شلنگ انداختن :
کدام صاحب آن صاحبی که دور عنانش
به پشتهای فلک میزند شلنگ ستاره .

حکیم زلالی (از آنندراج ).


... و در بحر حیرت شلنگ میزدند. (تاریخ گلستانه ).
پیک گردون کش ز انجم هست چندین رنگ رز
بر هوای آستانت میزند دایم شلنگ .

کاتبی .


ترجمه مقاله