ترجمه مقاله

شله

لغت‌نامه دهخدا

شله . [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثن . صنم . (ناظم الاطباء). || زنبیل . (یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زمین مانده بود هفت شله پر کردند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 124). || تنگنا. جای تنگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). راه تنگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || کوچه . (ناظم الاطباء). || لخت جامه یعنی یک توپ پارچه . (ناظم الاطباء) (از برهان ). رخت بسیار. جامه های بسیاری شسته و برهم نهاده که هنوز آب در آن باشد و به خشک کردن نبرده اند: دیروز یک شله رخت شستم . (یادداشت مؤلف ). تخت جامه . (فرهنگ اوبهی ) :
دینار کیسه کیسه دهد اهل فضل را
دیباج شله شله بر از طاقت و یسار.

عسجدی .


- شله شدن نوغان ؛ نوعی فاسد و تباه گشتن پیله . (یادداشت مؤلف ). چون کرم ابریشم آفت بیند و پیله نیک نتند پیله را شله پیله یا شله کج گویند. و این پیله را در کارگاه ابریشم کشی بکار نبرند و جداگانه با دوک ریسند. || (ص ) بت پرست . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثنی . شمن :
زهی کسایی [ و ] احسنت شعر چونین گوی
به شلّگان بر فریه کن و فراوان کن .

کسایی .


ترجمه مقاله