ترجمه مقاله

شلپوی

لغت‌نامه دهخدا

شلپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پا هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). آواز پای مردم که نرم و آهسته روند در شب و غیره . (فرهنگ اوبهی ). بانگ پای مردم که نرم روند. (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ). آواز پای باشد که هنگام رفتن برآید و آنرا چمچمه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) :
توانگر به نزدیک زن خفته بود
که در خواب شلپوی مردم شنود .

ابوشکور بلخی (از فرهنگ اوبهی ).


|| آواز گلوی خفته که آنرا پخست نیز گویند. (صحاح الفرس ). در تداول عوام ، بانگ گلوی خفته بود. (از لغت فرس اسدی ). || صدای آهسته . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله