ترجمه مقاله

شمت

لغت‌نامه دهخدا

شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه ). || شم . بوی . عطر :
شمت حزمش اگر باد برد تحفه به ابر
در شود درشکم ابر هوا قطر مطر.

سنایی .


ترجمه مقاله