ترجمه مقاله

شمس الدین

لغت‌نامه دهخدا

شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) بغدادی یا بخارایی محمدبن مؤید الحداد، و او را شمس خاله یا شمس الدین خاله گویند. با ضیاءالدین فارسی خجندی و کمال الدین خجندی معاصر و معاشر بود. ابیات زیر از اوست که در مدح کمال خجندی سروده :
به دفع کردن عین الکمال دشمن سوز
که یک حسود به آتش به از هزار سپند
خجندملک معانی ز ذکر فضل تو یافت
چنانکه نام حسن یافت از حسن میمند
به عرش و کرسی یعنی به آستانه ٔ تو
که آستان توام هست بهترین سوگند.

(از مجمعالفصحاء ج 1 صص 308-309).


محمدبن مؤید حدادی معروف به «خاله » از گویندگان معاصر سلطان سنجر سلجوقی بود. از اشعار اوست :
گر درد کند پای فلک پیمایت
سریست درین عرضه کنم بر رایت
چون از سر دشمنت بجان آمده بود
آمدبه تظلم که فتد در پایت .
(از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 329و فرهنگ سخنوران ). رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
ترجمه مقاله