شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) شمس اوزجندی . قاضی شمس الدین منصوربن محمود از شعرا و فضلای مشهور زمان خود بود و به صدرالشریعه شهرت داشت . از اشعار اوست :
برخیز که شمع است و شراب است و من وتو
آوازه ٔ مرغ سحری خاست ز هرسو
برخیز که برخاست پیاله به یکی پای
بنشین تو که بنشست صراحی به دو زانو
می نوش از آن پیش که معشوقه ٔ شب را
با روز بگیرند و ببرند دو گیسو
در ساغر مینا می رنگین خور و انداز
سنگی دو درین شیشه ٔ گردنده ٔ مینو.
برخیز که شمع است و شراب است و من وتو
آوازه ٔ مرغ سحری خاست ز هرسو
برخیز که برخاست پیاله به یکی پای
بنشین تو که بنشست صراحی به دو زانو
می نوش از آن پیش که معشوقه ٔ شب را
با روز بگیرند و ببرند دو گیسو
در ساغر مینا می رنگین خور و انداز
سنگی دو درین شیشه ٔ گردنده ٔ مینو.
(مجمعالفصحاء ج 1 ص 306).