ترجمه مقاله

شمع سوختن

لغت‌نامه دهخدا

شمع سوختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) شمع برافروختن . شمع افروختن . شمع روشن کردن . برافروختن شمع :
به مازندران آتش افروختند
به هر جای شمعی همی سوختند.

فردوسی .


اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می سوزد
چراغ ازچشم شیران بر سر ویرانه می سوزد.

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله