ترجمه مقاله

شملق

لغت‌نامه دهخدا

شملق . [ ش َ ل َ ] (ع ص ) گنده پیر کلانسال . (منتهی الارب ). زن گنده پیر کلانسال . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند آن با سین (سملق ) است . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله