ترجمه مقاله

شملید

لغت‌نامه دهخدا

شملید. [ ش َ ] (اِ) شملیت . شلمیز. حلبه و شمبلیله . (منتهی الارب ). رستنی باشد که آن را به عربی حلبه گویند. (از برهان ) (آنندراج ). حلبه . (نصاب الصبیان ). شملیز. شنبلیت . شنبلید. شمبلید. حلبة. شنبلیله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شملیت و مترادفات دیگرشود. || گلی زرد و خوشبو. (منتهی الارب ) (از برهان ).
ترجمه مقاله