ترجمه مقاله

شمول

لغت‌نامه دهخدا

شمول . [ ش ُ ] (ع مص ) سوی دست چپ برگشتن باد و وزیدن آن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برچیدن از درخت خرما آنچه بر درخت بود. (منتهی الارب ). || همه را فرارسیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). همه رافراگرفتن . احاطه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). (از اقرب الموارد). فراگرفتن چیزی را و محیط شدن بر چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). شامل شدن . در بر گرفتن . (یادداشت مؤلف ) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات و شمول عدل حاصل است ، می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
- شمول داشتن ؛ فروگرفتن . (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ). شامل شدن . فراگرفتن . (یادداشت مؤلف ).
|| با باد شمال گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جستن از باد شمال . (المصادر زوزنی ). || در باد سرد نهادن می را تا سرد شود. || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ). || به چادر پوشیدن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || قبول کردن شتر ماده بار گرفتن را و آبستن شدن . || پوشیدن شتران کسی شتران دیگری را و درآمدن در گله ٔ وی . (از منتهی الارب ). رجوع به شمل شود.
ترجمه مقاله