ترجمه مقاله

شمیدن

لغت‌نامه دهخدا

شمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) (از: شم عربی + یدن ، علامت مصدر فارسی ) بوییدن . و این از جمله ٔ لغات عربیه است که فارسیان در آن تصرف کرده تصریف نموده اند از عالم طلبیدن و فهمیدن ، زیرا که مأخوذ است از شم بمعنی بوییدن ؛ لیکن بعد نوشتن به تحقیق پیوست که شمیدن بمعنی بو کردن نیامده ، بلکه به این معنی شنیدن به نون است و به میم تحریف . (غیاث ) (از سراج اللغة) (از آنندراج ). نکه .(منتهی الارب ). بمعنی بوییدن یا مصدری بالتمام فارسی است یا مانند رقصیدن و فهمیدن مصدر فارسی منحوت از عربی است . بوی کردن . (یادداشت مؤلف ) : اگرآن بوی نشمیدی بدین میخانه نرسیدی . (لوامع جامی ).
خوش وقت کسی که بوی میخانه شمید
رفت از پی آن بوی و به میخانه رسید.

جامی (لوامع).


بسیار شامه ٔ استعداد باید تا بویی از گلهای معانی رنگینش تواند شمید. (تذکره ٔ مرآةالخیال ).
ترجمه مقاله