ترجمه مقاله

شنار

لغت‌نامه دهخدا

شنار. [ ش َ / ش ِ ] (اِ) شنا.شناوری . آب ورزی . سباحت . (ناظم الاطباء) :
یکی گفت مردی سوی رودبار
برود اندرون شد همی بی شنار.

ابوشکور.


|| تنک آبی از دریا و یا رودخانه که تهش نمایان بود و گل داشته باشد و کشتی در آن بند شود و بایستد و نگذرد. || قعر آب ، خواه آب دریا باشد و یا جز آن . || بندر. || مأمن کشتی . (ناظم الاطباء). || شاخه ٔ نوی که تازه از درخت برآید. || ولایت خرابی که کسی در آن توطن نکند و خالی از مردمان بود. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || (ص )چیز نامبارک و شوم و نحس . (ناظم الاطباء). نامبارک وشوم و نحس . (برهان ). || بدبخت و بداختر. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله