ترجمه مقاله

شنگل

لغت‌نامه دهخدا

شنگل . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه هند که به مدد افراسیاب آمده بود. (برهان ). نام یکی از سلاطین هند. (ولف ). در شاهنامه نام یکی از شاهان هندوستان است که به مدد افراسیاب برای جنگ با ایران آمده بود. (فرهنگ نظام ) :
چو غرچه ز سکسار و شنگل ز هند
هوا پردرفش و زمین پرپرند.

فردوسی .


چو نزدیک ایوان شنگل رسید
در وپرده و بارگاهش بدید.

فردوسی .


بغرید شنگل به پیش سپاه
منم گفت مردافکن رزم خواه .

فردوسی .


نه شنگل بماند بر این دشت کین
نه کندر نه منشور و خاقان چین .

فردوسی .


|| در سنسکریت شنکر لقب شیوا یک خدای هندو است و معنیش راحت دهنده و اکنون هم شنکر یک نام مردان هندو است و شنگل محرف آن . (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله