ترجمه مقاله

شنگیدن

لغت‌نامه دهخدا

شنگیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) جنبیدن سر و گوش . خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن . داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی ؛ خواهان آن بودن . در تداول عامه ، دل من ، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. (یادداشت مؤلف ): کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه . درُ با لنگر میزنه من دلم می شنگه . (از تصنیف شیدا) (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله