شهربندی
لغتنامه دهخدا
شهربندی . [ ش َ ب َ ] (حامص مرکب ) زندانی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || محاصره . || در محاصره افتادن . (فرهنگ فارسی معین ) :
چون در آن برج شهربندی یافت
برج از آن ماه بهره مندی یافت .
چون در آن برج شهربندی یافت
برج از آن ماه بهره مندی یافت .
نظامی .