ترجمه مقاله

شوال

لغت‌نامه دهخدا

شوال . [ ش َ ] (اِ) شلوار و تنبان . (از برهان ). شلوار. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیرجامه . ازار. (یادداشت مؤلف ). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) :
در شب شوال کودکان را تا روز
گاه ببندم شوال و گه بگشایم .

سوزنی .


از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر
ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این .

سوزنی .


|| کار و عمل و صنعت و پیشه . (برهان ). کار و عمل و حرفت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی شوات ،که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شوات . (جهانگیری ). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود. || بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان ). بوقلمون . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله