شورسلح
لغتنامه دهخدا
شورسلح . [ س ِ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سلحشور. ورزیدن سلاح جنگ باشد و بکار فرمودن یعنی چگونه بکار باید فرمود. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به سلحشور شود. || کسی که مستعد قتال و جدال باشد. (از برهان ) (آنندراج ). کسی که مستعد وآماده ٔ قتال و جدال باشد. (ناظم الاطباء). ورزیده دربکار فرمودن و بکار بردن افزارهای جنگ . || مقدمةالجیش یعنی جمعی که جنگ را بهم رسانند و به ترکی شرباشاران خوانند. (از برهان ) (آنندراج ). مقدمةالجیش . || سپاهی و لشکری . (ناظم الاطباء).