ترجمه مقاله

شوری

لغت‌نامه دهخدا

شوری . [ را ] (ع اِمص ) مشورت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مشورت . (مهذب الاسماء). کنکاش . کنکاش کردن . (منتهی الارب ). مشورة. (غیاث اللغات ). مشورت و کنکاش . (ناظم الاطباء). مشاورت . سگالش . (یادداشت مؤلف ). رایزنی . (فرهنگ فارسی معین ) : و امرهم شوری بینهم . (قرآن 38/42).
عقل را با عقل دیگر یار کن
امرهم شوری بخوان و کار کن .

مولوی .


|| (اِ) هیأتی که برای مشورت گرد هم آیند. (فرهنگ فارسی معین ). نخستین شوری در اسلام بدینسان بود که چون عمربن الخطاب را از ابولؤلؤ زخم رسید صحابه نزد او آمدند و از ولایت عهد پرسیدند. او گفت شش تن یعنی علی و عثمان و طلحه و زبیرو عبدالرحمن و سعد پس از من تا سه روز با یکدیگر شور کنند و بر یکی از این شش تن متفق شوند و مردی از انصار را با پنجاه تن بر آنان گماشت و انصاری را گفت اگر از این جماعت پنج کس بر یکی اتفاق کنند و یکی خلاف کند او را بکش و اگر چهار تن بر یکی اتفاق و دو تن اختلاف کنند آن دو تن را بکش و اگر سه تن بر کسی و سه تن دیگر بر دیگری متفق شوند پسرم عبداﷲ را حکم کن و فرموده بود عبداﷲ در شوری حاضر شود اما در انتخاب خلیفه دخالت نکند و فقط با پیش آمدن شق ثالث حکم باشد. (یادداشت مؤلف ) : ... فصبرت علی طول المدة و شدةالمحنة حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعة زعم انی احدهم فیاللّه و للشوری . (خطبه ٔ شقشقیة). فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار. (نهج البلاغه نامه ٔ شماره ٔ 6).
- اهل شوری ؛ (انجیل لوقا 23:5 یکی از اجزای سنهدرین ) و چنان معلوم است که بعضی از اجزای این مجلس ادعای مسیح را تصدیق نمودند و با آن مکر و حیله و جبری که بر ضد او و تابعانش فراهم کرده بودند مقاومت کردند. (قاموس کتاب مقدس ).
- رجال شوری ؛ علی بن ابی طالب (ع )، عثمان بن عفان ، طلحةبن عبیداﷲ، زبیربن العوام ، عبدالرَحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص . (از نهج البلاغه شرح شیخ محمد عبده ).
- مملکت شوری ؛ شوروی . روسیه ٔ کمونیست با دول متحده ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوروی و روسیه شود.
ترجمه مقاله