ترجمه مقاله

شوشتری

لغت‌نامه دهخدا

شوشتری . [ ت َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به شوشتر. || از مردم شوشتر. || لهجه ٔ مردم شوشتر. || آنچه در شوشتر بعمل آید: دیبای شوشتری . (فرهنگ فارسی معین ). || شُشْتَری . قسمی جامه . قسمی فرش . ثوب تستری . ثیاب تستریه . (یادداشت مؤلف ) :
نگر ز سنگ چه مایه به است گوهر سرخ
ز خستوانه چه مایه به است شوشتری .

معروفی .


تاکه گردد که و کهسار چو تختی ز گهر
دشت و هامون چو بساطی شود از شوشتری .

فرخی .


بربسته گل از شوشتری سبز نقابی
و آلوده به کافور و به شنگرف بناگوش .

ناصرخسرو.


- شوشتری باف ؛ بافنده ٔ پارچه ٔ شوشتری . که پارچه ٔ شوشتری بافد :
در مدحت صدر تو منم شوشتری باف
دیگر شعرا آستری باف چو نساج .

سوزنی .


|| نام گوشه ای از دستگاه همایون . (ردیف موسیقی ایران ص 6 و 47). رجوع به دستگاه همایون شود.
ترجمه مقاله