ترجمه مقاله

شوشک

لغت‌نامه دهخدا

شوشک . [ شو ش َ ] (اِ) شاشک . (از رشیدی ). ساز چهارتار را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رباب چهاررود. (فرهنگ اسدی ). ربابی بود که چهارگه نوازند. (اوبهی ). طنبور و رباب چهارتار. (برهان ). تنبوره ٔ چارتاره است . (جهانگیری ) :
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.

زینبی .



|| جانوری است شبیه به کبک اما از کبک کوچکتر باشد و آن را تیهو نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از رشیدی ). رجوع به تیهوشود.
ترجمه مقاله