ترجمه مقاله

شوله

لغت‌نامه دهخدا

شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (اِ) یک توپ پارچه . (برهان ). یک توپ پارچه که درویشان بجای پتو بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || تیر شهاب که روشناییی باشد که شبها در جانب آسمان از طرفی به طرف دیگر رود. (برهان ). || شله : شوله ماش . شوله قلمکار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شله شود. || چوله . جولا. || مزبله دان بود در کویها. (فرهنگ اسدی ). سرگین دان و جای خاک و پلیدیها بود در محله و کویها که جمع کنند به یک جا. (از اوبهی ). سرگین دان و جا و موضعی است در کوچه ها که خاکروبه و خلاشه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). جایی که در کوچه ها خاکستر و خاکروبه ریزند. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
هرگز تو به هیچ کس نشایی
بر سرت دو شوله خاک و سرگین .

شهید.


این دنیی غدار چه خواهی کردن
وین شوله ٔ پرخار چه خواهی کردن
آخر نه پلنگی تو نه خوکی نه سگی
این جیفه و مردار چه خواهی کردن .

عطار.


|| جایی را گویند که گرمابه بانان سرگین در آنجا خشک سازند. (برهان ).
- گوشوله ؛ در تداول گناباد خراسان بر مزبله دان و چاهک گرمابه اطلاق شود.
ترجمه مقاله