شوی
لغتنامه دهخدا
شوی . [ ش َ وی ی ] (ع ص ) بریانی و یقال فی الاتباع : عَوی ّ شَوی ّ و کذا عَیی ّ شَیی ّ، مأخوذ من الشواء و هو الرذال . (منتهی الارب ). شَویّة. گوشت بریانی شده . (از اقرب الموارد). بریان :
اگر ز هیبت تو آتشی برافروزند
بر آسمان بر استارگان شوند شوی .
منازعان همه نار عداوت افروزند
ز بخت تو همه بر نار خود شوند شوی .
اگر ز هیبت تو آتشی برافروزند
بر آسمان بر استارگان شوند شوی .
منوچهری .
منازعان همه نار عداوت افروزند
ز بخت تو همه بر نار خود شوند شوی .
سوزنی .