شپیلیدن
لغتنامه دهخدا
شپیلیدن . [ ش َ / ش ِ دَ ] (مص ) فشردن . (برهان ) (فرهنگ نظام ). فشاردن . (ناظم الاطباء): عصر؛ افشردن یعنی شپیلیدن و شیره کردن انگور. (از مجمل اللغة) :
گلابی صفت بر جفا بگذرد
که گل را شپیلند و آبش برند.
|| شیفتگی و دیوانگی کردن . (ناظم الاطباء). || صفیر زدن . (برهان ). سوت زدن مثل سوت زدن هنگام کبوتر پراندن . (از فرهنگ نظام ). شخلیدن . شخولیدن . شخیلیدن .
گلابی صفت بر جفا بگذرد
که گل را شپیلند و آبش برند.
امیرخسرو دهلوی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
|| شیفتگی و دیوانگی کردن . (ناظم الاطباء). || صفیر زدن . (برهان ). سوت زدن مثل سوت زدن هنگام کبوتر پراندن . (از فرهنگ نظام ). شخلیدن . شخولیدن . شخیلیدن .