شکافه
لغتنامه دهخدا
شکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). زخمه ٔ خنیاگران . (فرهنگ اسدی ). زخمه . مضراب . (یادداشت مؤلف ). شکفه :
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافه ٔ غوش .
به شادی همه در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن .
به دستان ، چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف .
در میان نیکوان زهره طبع ماه روی
چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش .
و رجوع به شکفه و زخمه شود.
|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف ). || مهد و گهواره . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔگهواره . (فرهنگ اوبهی ).
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافه ٔ غوش .
کسایی مروزی (از اسدی ).
به شادی همه در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن .
اسدی .
به دستان ، چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف .
اسدی .
در میان نیکوان زهره طبع ماه روی
چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش .
سنایی (از جهانگیری ).
و رجوع به شکفه و زخمه شود.
|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف ). || مهد و گهواره . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔگهواره . (فرهنگ اوبهی ).