شکرآلود
لغتنامه دهخدا
شکرآلود. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شکر. کنایه از سخت شیرین :
کنی یادم به شیر شکّرآلود
که دارد تشنه را شیر و شکر سود.
چنین سقمونیای شکّرآلود
ز داروخانه ٔ سعدی ستانند.
و رجوع به شکرآکند و شکرآگین شود.
کنی یادم به شیر شکّرآلود
که دارد تشنه را شیر و شکر سود.
نظامی .
چنین سقمونیای شکّرآلود
ز داروخانه ٔ سعدی ستانند.
سعدی .
و رجوع به شکرآکند و شکرآگین شود.