ترجمه مقاله

شکربوزه

لغت‌نامه دهخدا

شکربوزه . [ش َ ک َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) شکربوره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) (یادداشت مؤلف ) (از بهار عجم ). شکربوره که سنبوسه ٔ قندی است . (از برهان ) :
همچو سگ دربدر به دریوزه
خواند مر زهر را شکربوزه .

سنایی (از انجمن آرا).


به یاد بوسه منه خوان خوردنی که بود
تفاوتی ز شکربوزه تا شکربوسه .

نزاری قهستانی (از بهار عجم ).


شکربوزه با نوک دندان به راز
شکرخواره را کرده گردن دراز.

نظامی (از آنندراج ).


هر شکرپاره که درمیرسد از عالم غیب
بر دل ریش عزیزان نمکی می آید.

سعدی .


و رجوع به شکربوره شود.
ترجمه مقاله