شکرخند
لغتنامه دهخدا
شکرخند. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خ َ ] (اِ مرکب ) تبسم و خنده در زیر لب . (ناظم الاطباء). کنایه از تبسم باشد. (انجمن آرا). کنایه از تبسم باشد یعنی در زیر لب خنده کردن . (برهان ). تبسم . (غیاث ). || تبسم خوش آیند. (ناظم الاطباء). تبسم و خنده ٔ شکرلبان ، و برق و صبح از تشبیهات اوست . (آنندراج ). خنده ٔ بناز. خنده ٔ زیبا. نوشخند. خنده ٔ سخت از روی نشاط. خنده ٔ نرم و شیرین . (یادداشت مؤلف ) :
بسی پالوده های زعفرانی
به شکّرخندشان دادم نهانی .
زُاستخوانم شد سمندر طوطی از رشک هما
این نیستان شعله زار از برق شکّرخند کیست ؟
|| (نف مرکب ) آنکه بطرز شیرین و دلپسندی میخندد. آنکه تبسم شیرین دارد.(از یادداشت مؤلف ). آنکه خنده ٔ شیرین داشته باشد. (آنندراج ) :
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.
به داناییش هفت اختر کمربند
به مولاییش نه گردون شکرخند.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.
از آن یاقوت و آن دُرّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند.
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکرخند.
|| (اِ مرکب ) سخن آهسته که باتبسم محبت آمیز گفته شود. || هر چیز ملاطفت آمیز و ظریف و دلربا. || (نف مرکب ) جذب کننده . (ناظم الاطباء).
بسی پالوده های زعفرانی
به شکّرخندشان دادم نهانی .
نظامی .
زُاستخوانم شد سمندر طوطی از رشک هما
این نیستان شعله زار از برق شکّرخند کیست ؟
عبداللطیف تنها (از آنندراج ).
|| (نف مرکب ) آنکه بطرز شیرین و دلپسندی میخندد. آنکه تبسم شیرین دارد.(از یادداشت مؤلف ). آنکه خنده ٔ شیرین داشته باشد. (آنندراج ) :
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.
نظامی .
به داناییش هفت اختر کمربند
به مولاییش نه گردون شکرخند.
نظامی .
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.
نظامی .
از آن یاقوت و آن دُرّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند.
نظامی .
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکرخند.
نظامی .
|| (اِ مرکب ) سخن آهسته که باتبسم محبت آمیز گفته شود. || هر چیز ملاطفت آمیز و ظریف و دلربا. || (نف مرکب ) جذب کننده . (ناظم الاطباء).