ترجمه مقاله

شکرده

لغت‌نامه دهخدا

شکرده . [ ش َ ک َ دَ / دِ ] (ص ) مردم جلد و چابک . (برهان ) (آنندراج ). جلد و چابک . (ناظم الاطباء). || دارای جد و جهد در کارها. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). || آماده .
- شکرده شدن ؛ مهیا شدن . ساخته شدن . (مجمل اللغة). تشمر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة). انشمار. (مجمل اللغة). کماشَت . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله