شکردهن
لغتنامه دهخدا
شکردهن . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ دَ هََ ] (ص مرکب ) شکردهان . شیرین دهن . که دهانی شیرین چون شکر دارد. (یادداشت مؤلف ) :
خوش بود عیش با شکردهنی
ارغوان روی یاسمن بدنی .
|| شیرین سخن . شکردهان . شیرین گفتار. (یادداشت مؤلف ) :
سرو بلند بین که چه رفتار میکند
شوخ شکردهن که چه گفتار میکند.
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب .
و رجوع به شکردهان شود.
خوش بود عیش با شکردهنی
ارغوان روی یاسمن بدنی .
سعدی .
|| شیرین سخن . شکردهان . شیرین گفتار. (یادداشت مؤلف ) :
سرو بلند بین که چه رفتار میکند
شوخ شکردهن که چه گفتار میکند.
سعدی .
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب .
سعدی .
و رجوع به شکردهان شود.