ترجمه مقاله

شکرپاره

لغت‌نامه دهخدا

شکرپاره . [ش َ ک َ پا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از شکر. (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). قطاع . قسمی شیرینی . (یادداشت مؤلف ). طرز تهیه ٔ آن چنین است که مقداری روغن را داغ کنند و بقدری آرد در آن ریزند که مثل ترحلوا شود. آن وقت آنرا کنار گذارند تا سرد گردد. سپس در میان سینی ریزند و خوب بمالند تا سفید شود و بعد مقداری شکر را قوام آورند، سپس آنرا تکان دهند تا سفت و سرد شود. آنگاه آنرا مخلوط کنند و ته سینی را دارچین پاشند و پهن کنند و یک دو سیر هم قند کوبیده روی آن پاشند. (فرهنگ فارسی معین ). || قسمی زردآلوی بسیار شیرین در اصفهان ، و در سال 717 هَ . ق . که ابن بطوطه به اصفهان آمده این زردآلو را مردم اصفهان قمرالدین می نامیده اند. رنگ آن زرد است و به سرخی زند و از نوری خردتر است . شکرپاره ٔ اصفهان از عسل مطبوع تر است . (یادداشت مؤلف ). نوعی از زردآلو. (ناظم الاطباء). زردآلوی شیرین . (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از زردآلوی هسته شیرین ومرغوب و معطر و شیرین که در خلخال بهترین نوع آن درباغهای قصبه ٔ کیوی بعمل آید. || که حرکات و سکنات شیرین چون شکر دارد. شیرین سخن :
هر شکرپاره شمعی اندر دست
شکر و شمع خوش بود پیوست .

نظامی .


سخنگوی شهد شکرپاره ای
به شهد و شکر بر ستمکاره ای .

نظامی .


ترجمه مقاله