ترجمه مقاله

شکست خوردن

لغت‌نامه دهخدا

شکست خوردن . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) انهزام . شکست یافتن . شکست دیدن . مغلوب شدن . (یادداشت مؤلف ). منهزم شدن . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن . (ناظم الاطباء).
- امثال :
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد . (امثال و حکم دهخدا).
دوثة: اقبان ؛ شکست خوردن از دشمن . اکصاص . کفاء؛ شکست خوردن قوم . عبعبة. کشف . هب . هبوب . (منتهی الارب ). || چاک خوردن . ترک برداشتن . شکاف پیدا کردن بنا و غیره . (از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله