شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش ُ ک ُهَْ ] (اِ) مخفف شکوه است که قوت ، مهابت ، شأن و شوکت باشد. (آنندراج ) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شکوه است . (فرهنگ اوبهی ). شکوه . حشمت . (صحاح الفرس ).
- باشکه ؛ باشکوه . باهیبت . بامهابت . بااحتشام . (یادداشت مؤلف ) :
پادشاهی که باشکه باشد
حزم او چون بلند که باشد.
- باشکه ؛ باشکوه . باهیبت . بامهابت . بااحتشام . (یادداشت مؤلف ) :
پادشاهی که باشکه باشد
حزم او چون بلند که باشد.
عنصری .