ترجمه مقاله

شکوهیدن

لغت‌نامه دهخدا

شکوهیدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) اظهار بزرگی کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). عظمت خویش اظهار کردن . (غیاث ). اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن . احتشام یافتن . محترم شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
- شکوهیدن کسی را ؛ احترام کردن او را. (یادداشت مؤلف ) :
یکی گوید بنشکوهید ما را
ز بهر آنکه نپسندید ما را.

(ویس و رامین ).


|| محترم و بزرگوار شدن . || با حسن و جمال شدن . (از ناظم الاطباء). زیبا شدن . (آنندراج ) (برهان ) (فرهنگ خطی ). || گوش به سخن کسی دادن . اطاعت و احترام کردن .(ناظم الاطباء). گوش به سخن انداختن . (برهان ) (آنندراج ). || باوقار بودن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله