شیرافکنی
لغتنامه دهخدا
شیرافکنی . [ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت شیرافکن . بر زمین افکندن شیر. غالب آمدن بر شیر. || کنایه است از شجاعت و دلیری و بیباکی و دلاوری . (یادداشت مؤلف ) :
به سرپنجه چو شیران دلیر است
بدین شیرافکنی یا رب چه شیر است .
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجه ٔ شیرافکنی هست .
چو شد رُسته تر کار شمشیر کرد
ز شیرافکنی جنگ با شیر کرد.
دگربار در کارزار آمدند
به شیرافکنی در شکار آمدند.
رجوع به شیرافکن شود.
به سرپنجه چو شیران دلیر است
بدین شیرافکنی یا رب چه شیر است .
نظامی .
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجه ٔ شیرافکنی هست .
نظامی .
چو شد رُسته تر کار شمشیر کرد
ز شیرافکنی جنگ با شیر کرد.
نظامی .
دگربار در کارزار آمدند
به شیرافکنی در شکار آمدند.
نظامی .
رجوع به شیرافکن شود.