ترجمه مقاله

شیردل

لغت‌نامه دهخدا

شیردل . [ دِ ] (ص مرکب ) شجاع و دلیر و باجرأت . (ناظم الاطباء). کنایه از شجاع و دلیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). که دل شیر دارد. سخت شجاع . بس شجاع . سخت باجرأت . (یادداشت مؤلف ) :
کدام است گفت از شما شیردل
که آید سوی نیزه ٔ جان گسل .

دقیقی .


بدانید کاین شیردل رستم است
بدین رزمگاه ازدرِ ماتم است .

فردوسی .


ز من پاسخ این بد به اسفندیار
که ای شیردل مهتر نامدار.

فردوسی .


گر آسوده گردد سرافشان کند
بسی شیردل را خروشان کند.

فردوسی .


برو تیز و آن شیردل را بگوی
که ایدر ترا آمدن نیست روی .

فردوسی .


یکی شیردل لشکر جنگجوی
همه سوی بیژن نهادند روی .

فردوسی .


ترجمه مقاله