ترجمه مقاله

شیرک

لغت‌نامه دهخدا

شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).
- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ شیرک کردن شود.
ترجمه مقاله