ترجمه مقاله

شیر

لغت‌نامه دهخدا

شیر. (اِخ ) شار: شیر ختلان ؛ ختلان شاه . پادشاه ختلان . نام عام امرای بامیان . (از یادداشت مؤلف ). لقب پادشاه بامیان است . (از حدود العالم ). پادشاه بامیان را شیر گویند. (مجمل التواریخ و القصص ) :
عزیز و قیصر و فغفور را بمان که درست
نه شاه ماند و نه شیر و نه رای ماند ونه رام .

روحانی .



استاده بدی به بامیان شیری
بنشسته بدی به غرچه در شاری .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله