ترجمه مقاله

صاحة

لغت‌نامه دهخدا

صاحة. [ ح َ ] (اِخ ) نام کوه سرخی است در رکاء و دخول . و شاید که از صَوح بمعنی جانب کوه باشد. (معجم البلدان ج 5 ص 330). || نصر گوید: صاحة پشته هاست سرخ رنگ باهله را بنزدیکی عقیق مدینه و آن یکی ازسه وادی عقیق است . بشربن ابی خازم گوید :
لیالی تستبیک بذی غروب
کأن ّ رضابه وهناً مدام
و ابلج مشرق الخدین فخم
یسن علی مراغمه القسام
تعرض جابةالمذری خذول
بصاحة فی اسرتها السلام
و صاحبها غضیض الطرف أحوی
یضوع فؤادها منه بغام .

(معجم البلدان ج 5 ص 330).


ترجمه مقاله