ترجمه مقاله

صادع

لغت‌نامه دهخدا

صادع . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَدْع . || قاضی . داور. (اقرب الموارد). || شارع : علی صادعها السلام . || جبل ٌ صادع کصاحب ؛ کوه رونده در زمین به درازا. سیل ٌ صادع و واد صادع کذلک . || الصبح الصادع ؛ بامداد روشن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله