ترجمه مقاله

صاعد خبوشانی

لغت‌نامه دهخدا

صاعد خبوشانی . [ ع ِ دِ خ َ ] (اِخ ) صاحب لباب الالباب گوید: صدر اجل زین الدین صاعد خبوشانی (ره ) صدری باذل بادل ، سحاب بنان ، شهاب بیان که در خراسان لقب حاتم الزمانی بر قامت او چست آمده بود و کلیدار سلطان سکندر بوده و در آن سال که ممالک ماوراءالنهر مضبوط شد و رایات دولت شهریار بر آن دیار خافق گشت او رنجور شد و از بخارا اجازت مراجعت یافت و به خبوشان آمد هم در آن موضع به جوار رحمت آفریدگار انتقال کرد. و او را ابیات لطیف است ، آنچه از افواه روات استماع افتادست ثبت افتاد.
رباعی :
دنیا که چنین گرم در او شد خواجه
آخر ز چه رو غره بدو شد خواجه
باری بنگر بنای عمرت دو نفس
گر برناید یکی فروشد خواجه .
و نیز:
آنی که رخم ز تو برنگ آبی است
در چشم من و تو صنعت قلابی است
چندانکه در این آب در آن بی آبی است
چندانکه در آن خواب در این بی خوابی است .
و نیز:
آنها که مقیم آستان تو زیند
کی مرده شوند چون به جان تو زیند
از آب حیات خوش چنان نتوان زیست
کز آتش عشق دوستان تو زیند.
و نیز:
این عشق که اشک سرخ و رخ زرد کند
گرمم بگرفت تا دمم سرد کند
زین بیش ز درد خود حکایت نکنم
ترسم که ز درد من دلت درد کند.

(لباب الالباب ج 1 صص 144 - 145).


و عجیب آن است که صاحب صبح گلشن گوید: وی در نیمه ٔ قرن تاسع درگذشت ، و حال آنکه لباب الالباب در اوایل قرن سابع هجری تألیف شده است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ترجمه مقاله