ترجمه مقاله

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن دمشقی . وی شاعری است و دیوانی دارد. این ابیات از قصیده ای است که در مدح عبدالعزیزبن یوسف وزیر در بغداد گفته است :
و لیلی مریض الافق متقدالحشا
اراح علیه من سنا الصبح عائد
اذا لی بدا نجم من الافق طالع
بدا تحته نجم من النار واقد
نظمنا عقود الشهب فی جنباتها
فهن لأعناق الدیاجی قلائد
کأن قطیع الصبح ضل دلیله
فصار علی صدر الدجی و هْو وافد.

(تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 359).


و شاید وی همان صاعدبن حسن بن صاعد شاعر است که مذکور شد.
ترجمه مقاله