ترجمه مقاله

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن صاعد، مکنی به ابی العلاء ومعروف به زعیم الدوله . ابن عساکر گوید: وی شاعری بسیارشعر بود و بر نظم و نثر مقتدر و دارای معانی و الفاظ نیکو لیکن علم وی در عروض و نحو به پایه ٔ شعر وی نبود. وی به دمشق رفت و مقرب سلطان و ملابس دیوان شد و مخترعاتی غریب پدید آورد که از جمله ٔ آن میحان (؟)است که سنگهای بزرگ برمی داشت ، و قلمی آهنین بساخت که پر از مرکب میکرد و نزدیک به یک ماه بکار میبرد و چیزهای دیگر از این قبیل نیز بکرد. صاعد شرف الدوله مسلم بن قریش را در قابوسیه فلکی ساخت که در آن ستارگان و امثال آن بود. از شعر اوست درباره ٔ شرف الدوله :
علی مثلها من محضرات المراتب
اخذت علی الطلاب سبل المطالب
فامهرتها عزماً اذاما انتضیته
مضی حیث لاتمضی شفار القواضب .

(ابن عساکر ج 6 ص 360).


ترجمه مقاله