ترجمه مقاله

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) مولای منصور. جهشیاری می نویسد: بسال 153 هَ . ق . منصور وی را متقلد ضیاع خود کرد و ابوالاسد اعرابی درباره ٔ او و مطر مولای دیگر منصور گوید:
و سائل عن حماری کیف حالهما
سلنی فعندی حقیقةالخبر
لا خیر فی صاعد فتطلبه
و الخیر یأتیک من یدی مطر
و ای خیر یأتیک من رجل
لیس لانثی یدعی ولا ذکر
لیس له غیر نفسه نسب
کأنه آدم ابوالبشر.

(الوزراء و الکتاب ص 88).


ترجمه مقاله