ترجمه مقاله

صبحگه

لغت‌نامه دهخدا

صبحگه . [ ص ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) صبحگاه . بامدادن . مخفف صبحگاه :
صبحگه چون صبح شمشیر آخته بر کافران
تا به شمشیر از همه گرد هوان انگیخته .

خاقانی .


زناشویی به هم خورشید و مه را
رحم بسته بزادن صبحگه را.

نظامی .


گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم .

حافظ.


رجوع به صبحگاه شود.
ترجمه مقاله