ترجمه مقاله

صدرالدین

لغت‌نامه دهخدا

صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) رواسی . از خلفای شیخ زین الدین خافی و حاوی علوم ظاهری و باطنی بود. در اوائل حال چندین سال در مدینه اقامت جست و در مصر و شام اربعینات بسر آورد و چون از عربستان مراجعت کرد در ولایت اسفراین که منشاء و مولد او بود ساکن گشت و بارشاد پرداخت و در زمان سلطان سعید (ابوسعید فرزند میرزا سلطان محمد) از اسفراین بهرات شد و او درباره ٔ وی عنایت و احسان کرد. صدرالدین دهم ماه رمضان سال 871 هَ . ق . درگذشت و سلطان جنازه ٔ او مشایعت کرد و بروی نماز خواند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 103). در مجالس النفائس آمده : وی بسیار زیباجمال و ارجمند و در ادای معارف و حقایق دل پسند بود و فقیر به مجلس شریف او رسیدم گاهی به نظم نیز اشتغال داشت . این مطلع از اوست :
زهی از عارضت چشم مرا نور
همیشه از جمالت چشم بد دور.
در شهر هرات درگذشت و نعش او را بولایت شغان بردند و بدانجا مدفون است . (مجالس النفائس ص 28 و 202).
ترجمه مقاله