صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است :
وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق
وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر.
صدیق بصدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود.
تریاک در دهان رسول آفرید حق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا.
رجوع به ابی بکربن ابی قحافة شود.
وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق
وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر.
ناصرخسرو.
صدیق بصدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود.
نظامی .
تریاک در دهان رسول آفرید حق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا.
سعدی .
رجوع به ابی بکربن ابی قحافة شود.