ترجمه مقاله

صرامت

لغت‌نامه دهخدا

صرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صراح ). بریدن . (غیاث از صراح ). || (اِمص ) بزرگی . (غیاث از مجموع اللغات ) : و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و با رای و تدبیر و صرامت . (ص 166 فارسنامه ٔ ابن بلخی ). او در ملابست آن منصب آثار حصافت و دلایل صرامت ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 177). اونک خان چون رای و رویت و شجاعت و فر و هیبت او می دید از صرامت و شجاعت او تعجب می نمود. (جهانگشای جوینی ). چه توسن روزگار در زیر ران سیاست و صرامت او ذلول شود. (جهانگشای جوینی ). و بشهامت و صرامت از اکفا و اقران مستثنی و ممتاز. (جهانگشای جوینی ). و مقالید ملک درپنجه ٔ صرامت و کفایت او می نهم . (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله