ترجمه مقاله

صرفان

لغت‌نامه دهخدا

صرفان . [ ص َ رَ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مس و قلعی . (منتهی الارب ). النحاس و الرصاص . (اقرب الموارد). اسرب که قلعی گویند. (برهان قاطع). || نوعی از خرما. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است : صرفانة رِبعیة تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیة. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله