ترجمه مقاله

صفرابر

لغت‌نامه دهخدا

صفرابر. [ ص َ ب ُ ] (نف مرکب ) بُرنده ٔ صفرا و زائل کننده ٔ آن . آنچه صفرا را کم کند. آنچه صفرا را ببُرد :
ترش روئی است زر صفرابر
وقت صفرای تو زر بایستی .

خاقانی .


زر چو نهی روغن صفراگرست
چون بخوری میوه ٔ صفرابرست .

نظامی .


و رجوع به صفرا و صفراشکن شود.
ترجمه مقاله